عشـــــــق و جنــــــــون

عـکسهای بی نظیر وجذاب

خدایا خیلی ها دلمو شکستن
دیگه تحمل ندارم،
شب بیا باهم بریم سراغشون، من نشونت میدم
تو ببخششون‬... 

 

قشنگ ترین کنسرت دنیا

صدای نفس نفس زدن تو در آغوشم بود...!

نوشته شده در سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:دلتنگی,شعر عاشقونه,,ساعت 3:29بدست مینا| |

از بس از اين زندگي غم ديده ام شاعر شدم
 درسرودنهاي احوالم چنين ماهر شدم !

 هرچه دنيا درد وغمها داشت، آورد بر سرم
 من نِشَستم۫ بختِ تارم را فقط ناظر شدم !

 زير بار اينهمه غم، من عجب پُرطاقتم !
 من مگر ايّـوب هستم، کاینچنین صابر شدم ؟!

 در طوافِ کعبه ي رنج و عذابم دَم به دَم
 من خُدايم را در اوجِ غصه ها زائِر شدم !

 خواستم در کوي دلبر۫ تا ابد ساکن شوم
 از بدِ دوران، ز آنجا هم فقط عابر شدم ...

 بسکه در دنيا کشيدم زَجر بي حدّ و حساب
 درحریمِ حق تعالي، طيِب و طاهر شدم !

 يک شبِ ديگر هم ازشبهاي پُردردم گذشت
 بازهم در مَحضرِ شب۫ گريه ها حاضر شدم ...


  

ای از عشق پاک من هميشه مست ، من تو را آسان نياوردم به دست

من تو را آسان نياوردم به دست

بارها اين کودک احساس من ، زير باران های اشک من نشست

من تو را آسان نياوردم به دست

در دل آتش نشستن ، کارآسانی نبود

راه را بر اشک بستن ، کار آسانی نبود

با غروری هم قد و بالای بام آسمان

بارها در خود شکستن ، کار آسانی نبود

بارها اين دل به جرم عاشقی ، زير سنگينی بار غم شکست

من تو را آسان نياوردم به دست

در به دست آوردنت ، بردباريها شده

بیقراری ها شده ، شب زنده داری ها شده

در به دست آوردنت ، پايداري ها شده

با ظلم و جور روزگار ، سازگاري ها شده

ای از عشق پاک من هميشه مست ، من تو را آسان نياوردم به دست

من تو را آسان نياوردم به دست

بارها اين کودک احساس من ، زير باران های اشک من نشست

من تو را آسان نياوردم به دست


ما تا کی ؟ باید تا کی این نقشا رو بازی کنم ؟

حالا که راضین همه ، باید تو رو راضی کنم ؟

راستی عجب دنیایه ، کاراش غریبو وارونس

دیوونه کم بود ، خودشم از همه بیشتر دیوونه اس

ببین گلم ، بهشت من ، طاقت شونه هام کمه

عین یاس همسایمون ، شاخه آرزوم خمه

زخم زبون آدما هر ثانیه زیاد تره

همش می گن کجاس ؟ چی شد ؟ تو رو نمی خواد ببره

مادر بزرگ می گفت برو طالعتو یه جا ببین

منم آوردم عکستو ، گفتم تو فالم اینه ، این

همه بهم می خندیدن ، تو هم بودی می خندیدی ؟

کاش خودتو به جای من می ذاشتی و می فهمیدی ... 


 

روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ، به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی

با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان ، ای خورشید خاموش نشدنی

همچو یک رود که آرام میگذرد ، عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل

ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست

ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست
 
ای جان من ، مهربانی و محبت هایت ، وفاداری و عشق این روزهایت ، امیدی است برای خوشبختی فردایت

میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند ، مثل یک گل به پاکی چشمهایت

به وسعت دنیای بی همتایت

هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی ، امواجی از یاد تو را میخواهم

در دریای خاطره های به یادماندنی

هم نفسمی ، ای که با تو یک نفس عاشقم

همزبانمی ، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم

حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت

که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند

چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را

گفتی دستهایم گرم است ، گفتم عزیزم این چشمهای تو است

که مرا به آتش کشیده است

همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است ، هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است

چقدر قلبت زیباست

چه بی انتهاست قصر عشق تو و من ، چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ، در کنار تو

تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر

میخوانمت تا دلم آرام بماند

عاشقتم تا ابد

 

خوشملی خودمی

نوشته شده در چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:چقدر قلبت زیباست ♥ تقدیم به عشقم ♥,شعر عاشقونه,,ساعت 19:37بدست مینا| |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد

Design By : ashkii341